سفارش تبلیغ
صبا ویژن







میلاد مسعود اشبه الناس به پیامبر آخرین مبارک باد

تصور کن دوکوهه نشسته ای، حاج احمد هم هست، جمع علی اکبرهای خمینی و خامنه ای جمع است و تو داری سینه می زنی، گریه می کنی و می خوانی: «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید». تصور کن حاج بخشی میان دار کوچه سینه زنی است و بلند می گوید: «علی اکبر در کربلا نام بلند «علی» را برای ابد «علی اکبر» کرد». تصور کن در و دیوار حسینیه حاج همت به بسیجیان می گوید: «آهای بچه ها! علی اکبر را خالی صدا نزنید، بگویید علی اکبر امام حسین». تصور کن صدای سینه زنی بچه بسیجی ها را. به به از آن دم که دست بر سینه فرود می آید. عرشی تر از این، کدام صداست در زمین؟! دم شهدا گرم که امضای شهادت نامه را هنگام سینه زنی می گرفتند. تصور کن امام حسین دارد این صحنه را به علی اکبر نشان می دهد.

تصور کن سیدالشهدا دارد با سلیقه علی اکبر شهید انتخاب می کند. با سلیقه علی اکبر، امام حسین حتما شهید جوان انتخاب می کند. تصور کن کربلا در کربلا نمانده، و خون خدا همچنان به جوش است. باید تصور کرد گاهی واقعیت ها را، به سبب آن شکر که «آرزو» نماندند و «واقعیت» شدند. اصلا بیا و تصور کن نشسته ای در امام زاده علی اکبر چیذر و حاج محمود فرزند شهید دارد بازی می کند با دل علی اکبری ات: «یل رشیدم علی اکبرم…». حتی می توانی تصور کنی فتنه88 است و حسین غلام کبیری این علی اکبر انقلاب اسلامی، حسابی شاکی است: «رهبری که چند نسل علی اکبر دارد، چرا باید «این عمار» بگوید؟!» آه! یعنی چه علی اکبر امام حسین؟ یعنی: «قطعه قطعه پیکر ما فدای مولای عاشورایی». ما ادعای علی اکبر بودن نداریم، اما آرزوی قطعه قطعه شدن، منتهی الآمال بسیجی است. چند شهید قطعه قطعه نشان تان بدهم؟! مادر شهیدی می شناسم که بعد از23 سال پیکر فرزندش برگشت، اما همین که پیکر جگرگوشه اش را دید، گفت: بچه من یعنی همین چند قطعه بود؟!… نه دستی، نه پایی، اما همین ها را هم که آورده اید، فدای علی اکبر امام حسین. بعد هم خندید و گفت: اصلا شهید یعنی این! نشه پیکرش رو جمع کرد! عاقبت باید معلوم می شد چرا اصرار داشتم اسمش علی اکبر باشد!

 

روز میلاد حضرت علی اکبر، مگر می شود روضه جبهه و جنگ نخواند؟! روز هشتم محرم، گریه کردن هنر نیست؛ اشک امشب صفا دارد. اشک جشن. اشک شوق. اشک میلاد. امشب، نماز شب سیدالشهدا دیدن دارد. امشب، امام عرفه با خدا حرف ها دارد. چه می گویم؟! امشب، شادترین فرد هستی، امام زمان(عج) است. آقاجان! میلاد علی اکبر امام حسین بر شما فرخنده باد. اگر مدینه ای، دوست دارم برای تان بخوانم: «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید». آقاجان! عالم و آدم دارد داد می زند که ظهور شما نزدیک است. هوای دنیا را مگر شما داشته باشی. اصلا بهتر از امشب، چه شبی برای اینکه دعای فرج بخوانیم برای شما، همراه شما. آقاجان! دوکوهه را باز هم پر می کنیم. آنروز حتما حاج احمد هم هست. این روزها سالگرد مسافر افق است. آقاجان! بسیجی در همه هستی برای شما نیرو دارد. آقاجان! تا ظهور، نور را فقط از «حضرت سیدعلی» می گیریم. پله پله تا ظهور، عصای دست غیبت است مولای ما. بوی آخرین پله ها می دهد این روزها. این شب ها. امشب. علی اکبر مگر می شود شبیه شما نباشد؟! مگر می شود امشب باشد و از علی اکبرهای جبهه و جنگ یاد نکرد؟! آقاجان! شهید نظر می کند به وجه الله. از بس که شلمچه عطر شما می دهد، گمانم برای شهید، امام زمان غایب نباشد. چشمی باز می کند شهید بعد از شهادت. چه چشمی! چه نگاهی! چه تبسمی! اگر امام زمان علی اکبر، حسین بود، امام زمان بسیجیان، شمایی. ایران هسته ای چیست؟! دشمن از ایران امام زمانی می هراسد. از قنوت جمکرانی سیدعلی. هراس دشمن از اشک امشب ماست. دوکوهه یک پادگان نبود، بلکه یک پادگان هست. امشب حتی دوکوهه هم خوشحال است. گوش کن! باید بشنوی صدای شهدا را… «جوانان بنی هاشم! بیایید، علی را بر در خیمه رسانید».

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

خدایا! اگر شیعه بودن، جز علی اکبر امام حسین، هیچ برای ما نداشته باشد، ما افتخار می کنیم به شیعه بودن. خدایا! شاهد باش که پدران شهید ما برای علی اکبرهای خودشان گریه نکردند، اما برای علی اکبر امام حسین، برای فرزند خون تو، چون مادران فرزند از دست داده، با لرزش شانه ها گریه ها کردند. خدایا! بچه های «هیئت متوسلین به علی اکبر امام حسین» بودیم و توی سینی ظرف آب می گذاشتیم و می رفتیم خانه به خانه پول جمع می کردیم تا چنین شبی کیک و شربت بدهیم دست مردم یا چونان شبی، قیامت به پا کنیم و سرخ کنیم سینه های مان را. خدایا! چگونه سپاس بگوییم تو را که اجازه دادی شیعه باشیم و علی اکبر امام حسین را دوست داشته باشیم؟! خدایا! اگر ما نمی شناختیم علی اکبر را، حتما «شیرودی» نداشتیم. خدایا! جوانان بنی انقلاب، امروز هم سر سفره علی اکبر امام حسین نشسته اند. خدایا! به یمن امشب، ما از تو امام زمان مان را می خواهیم. دل مان برای بقیه تو تنگ شده. درد دارد این سینه بی قرار. درد دارد. «اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن. صلواتک علیه و علی آبائه. فی هذه الساعه و فی کل ساعه. ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا. حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. برحمتک یا ارحم الراحمین». کیهان/12 تیر 1391

 



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی